صفحات

۱۳۹۹ خرداد ۱۵, پنجشنبه

رضاشاه جلوی تجزیه ی ایران را گرفت: اعتراف دکتر منوچهر ثابتیان، بنیان گذار کنفدراسیون، و همه ی عمر از قبیله ی چپی ها




از 01:05 تا 04:49

علی لیمونادی: آقای ثابتیان، شما که نزدیک به نیم قرن ه! فعالیت سیاسی می کنید و اکثراً در خارج از کشور بودید، بفرمائید که به نظر شما به چه دلیل ملت ایران طی صد سال گذشته، که بارها اقدام کرد برای رسیدن به آزادی، موفق نشده؟
منوچهر ثابتیان: خب البته در مرتبه ی اول باید این رو گفت که "بارها اقدام کرد"، کِی بود؟! یکی "انقلاب مشروطه" بود، که الان صد سال ازش می گذره. بعد یک دورۀ طولانی دیکتاتوری موجود بود در ایران، که با البته والایش مملکت و جلوگیری از تجزیه هم همراه بود. یعنی نباید فراموش کرد که آدمی مثل "رضاشاه" با اینکه دیکتاتور بود، ولی خدمات زیادی به ایران کرد. ما، بنده که جزو به اصطلاح قبیله ی "چپی ها" همه ی عمر ام بودم، باید به حقایق ما نگاه بکنیم و در نظر داشته باشیم که یک آدمی مثل رضاشاه، با اینکه دیکتاتور بود، اون شونزده سالی که این حکومت کرد، با وجود این جلوی تجزیه ی ایران رو گرفت، مملکت توی جاده ی ترقی افتاد ...
علی لیمونادی: ولی ۲۸ مرداد هم بود دکتر، بیست، ببخشید ۲۸ مرداد و بعد سال ۵۷، منظور ام این ه، بله
منوچهر ثابتیان: دقیقاً، اینها هم بود. خب این عوامل، اهمّ عوامل خارجی ست، هم عوامل داخلی و درونی ست. یعنی ملت ما، باید شما در نظر داشته باشید که ما بعد از اسلام مخصوصاً، در ایران در این ۱۴۰۰ سال دائم! مورد تجاوز قرار گرفتیم. از یک امپراتوری یی که وسعت و گسترش ش در جهان شاید تقریباً میشه گفت یکتا بود، رسیدیم به یک سلسله امیر نشین هایی که در نقاط مختلف ایران وجود داشتند. و این ها هر کدوم، هر کس زور ش می رسید، اجحاف به مردم می کرد و ظلم می کرد. و این ادامه پیدا کرد، یعنی ۱۴۰۰ سال ما گرفتار یک دیکتاتوری درونی بودیم. خُب این تأثیر روی روان‌شناختی مردم هم داره، این رو بایست در نظر داشت: مردم بعد از این مدت، در خمیره شون یک مقداری اشکالات ایجاد میشه، ملاحظه می کنید؟. منتها خُب بایستی این رو در نظر داشت که در این دنیای اخیر، با این فن آوری و این گسترش فن آوری در جهان، امکانات اینکه یک ملتی بتواند مثل مثلاً فرض کنید کره جنوبی، تایوان، بله؟ این ملت هایی که کوچیک اند به نسبت ولی بتوانند واقعاً گام هایی بسیار بزرگ برای والایش و به اصطلاح development بردارند، خیلی زیادتر شده. الان هم من فکر می کنم که ملت ایران با وجود اینکه این، نزدیکِ سی سال زیرِ نعلین آخوندها و جمهوری اسلامی بوده و گرفتار دیکتاتوریِ، دیکتاتوری و تروریسم بوده، با همه ی این احوال سطح آگاهی مردم به عقیده ی من بالا رفته. ما بایستی نسبت به آینده امیدوار باشیم.




هرگز معلوم نشد "توده ای ها چرا خیانت می کردند؟" !



از 06:07 تا 09:05

بهرام مشیری: اما "صفویان" که سقوط کردند و محمود و اشرف افغان [که] آمدند، اینها نشستند با عثمانی ها ایران را تقسیم کردند. نشستند و گفتند و برخاستند، [حکیم فردوسی] گفت "بزرگان همه مجلس آراستند ،،، نشستند و گفتند [و برخاستند]"(۱). ایران رو تقسیم کردند بین خودشون و عثمانی ها و وارد شدند. کسی هم نبود، تا اینکه شمشیر نادری برق اش از خراسان پیدا شد، همه گریختند!. در مقابل "نادرشاه افشار" عرض می کنم همه زانو زدند در واقع. و ما این مرد رو به وجه ی که باید، از ش در واقع تجلیل نشده است، از نادرشاه، به خاطر چند جنایتی که آخر عمر کرد، این چهار سال. ای کاش به تیر "نیک قدم" کشته شده بود نادرشاه! در جنگل های مازندران، و نام نیکی از او به عنوان سردار و یک ژنرال در حد جهانی از او بر تاریخ می ماند. اما تا می گوییم نادر شاه، چسبیده به نادر شاه، ایــــن همه فتوحات عظیم کرده، کور کردن رضاقلی میرزا رو ما می دانیم و نفی اش می کنیم. به خصوص این توده ای، برادران "توده ای" عزیزمان! که آمدند، که خدا عمرشان بدهد، و شروع کردند به تحقیر تاریخ و تخریب تاریخ این مملکت. این افتخارات ما که "انوشیروان" بود و "نادر" بود و "کوروش" بود و "شاهنامه" بود و همه ی اینها رو خوار کردند پیش یکی دو نسل. وقتی شما می گفتید شاهنامه، می گفت "برو بابا" ! "این بابا هم فئودال بوده، چیزِ، منافع طبقاتی ش". از این سخنان لاطائل و سخنان بی مزه و خنک، اینها رایج کرده بودند. خب نفی کار آسونی ست آقا. نفی کردن یک چیزی کاری نداره که. آن چه درد و رنج می بَره، علم و معرفت است که نیازمند در واقع مطالعات دقیق است و مقایسه های کتاب ها است و فرو رفتن در حقایق امور است، این نفی کردن که کاری نداره!. اینها کلیشه بازی رو راه انداخته بودند، با بیست و چهار-پنچ لغت، همه ی جهان رو تعبیر می کردند! این برادران توده ای مون.
و هدف تان چیست؟
"آقا هدف ما این است که ایران رو بدیم به، تحویل روس ها بدیم"
خُب حالا برای چـــــــــــــی؟!!
معلوم نبود!. معلوم نبود چرا یک عده ای بیایند مملکت رو تحویل بیگانه بدهند، هیچ مزدی هم نگیرند!. لااقل می گفتند آقا، آقای "استالین" گفته نفری پونزده میلیون دلار به ما میده!. استالین گفته بود آقا، ایران که به دست ما افتاد و تمام جهان رو ما گرفتیم، و انقلاب کارگری، پرولتاریا به قدرت رسید و سعادت در جهان برقرار شد، شما هم به سهم تون رسیدین خب!، دیگه به سعادت میرسین، چی می خواین از ما؟!.
این هم داستان این ها بود.

(۱) پی مصلحت مجلس آراستند ،،، نشستند و گفتند و برخاستند